مستند به مثابه سينماي عامهپسند
محمد تقيزاده
اكران مستند «بنز ايراني» به كارگرداني رضا استادي در هجدهمين جشنواره سينماحقيقت و بازخوردهاي اوليه در سالن نمايش و رسانهها بار ديگر اين پرسش را مطرح ميكند كه چگونه يك مستند به عنوان گونه به ظاهر نخبهگرا و حتي حوصله سربر ميتواند به ژانري پرمخاطب براي تماشاگران كمديپسند سينماي ايران بدل شود؟ و اصولا «بنز ايراني» چه ويژگيهايي دارد كه ظرفيت جذب و جلب نظر مخاطبان داخلي سينما و تلويزيون ايران را دارد؟ مطالعه موردي مستند «بنز ايراني» به خوبي مختصات يك مستند عامهپسند و المانهاي جذب مخاطب را به مسوولان و دستاندركاران سينمايي ارايه ميدهد. مستندي كه به بهانه روايت قصه اتومبيل لوكس و به قول مستند اشرافي بنز سعي كرده نقبي به تاريخ معاصر ايران بزند و از سياست و اقتصاد تا اجتماع و توسعه و فرهنگ را واكاوي و بازخواني كند. شايد نخستين ويژگي مستند «بنز ايراني» به عنوان يك مستند عامهپسند، لحن طنزآميز به خصوص نسبت به مسوولان و سياستگذاران كشور باشد جايي كه طنز كاركرد اصلي خود به عنوان يك سوپاپ و دريچه براي تنفس مخاطب باز ميكند و همين شايد از بسياري از طغيانها و فريادهاي پنهان و آشكار جلوگيري كند، كاري كه زماني نشريه فكاهي «گل آقا» انجام ميداد و مرحوم حسن حبيبي به عنوان شخص دوم قوه مجريه بهطور مداوم مورد نقد و شوخي قرار ميگرفت؛ نتيجه آن شد كه نه تنها از محبوبيت وي در ميان عموم مردم كم نشد، بلكه سعه صدر و ظرفيت يك مسوول سياسي به مثابه خدمتگزار به آنها اثبات شد. در مستند «بنز ايراني» نيز با شوخي با سياستگذاران مختلف از محسن رفيقدوست، محمود احمدينژاد و حسن روحاني تا ورزشيها همچون محمدرضا يزدانيخرم و علي دايي و احمدرضا عابدزاده، فاصله ميان اين چهرهها با مردم كم و كمتر شده است.
مستند «بنز ايراني» در بُعد ديگر اهميت، تلاش دارد كه خيلي سر راست، صادقانه و ساده روايتي از مسير ورود بنز و موانع حضور اين شركت آلماني در ايران را با تصاوير و اطلاعات دست اول و آرشيوي سنديت ببخشد. ديتايي كه علاوه بر جذابيت، عامهپسند بودن و تازگي ميتواند فرهنگساز نيز باشد. مستند بهطور غيرمستقيم اثرات و امتيازات پژوهش خبري و روزنامهنگاري را براي مخاطب تبيين ميكند و بار ديگر تاثيرات جستوجوگري و كنكاش براي پيدا كردن اطلاعات را از يك سوژه بسيار ساده جلوي چشمان او مرور ميكند بهطوري كه بعيد نيست بعد از تماشاي مستند، مخاطبان طعم شيرين پژوهشگري، روزنامهنگاري و بهطور كلي حقيقتيابي برايشان مزه كرده باشد و اين نخستين و مهمترين تفاوت و امتياز سينماي مستند با سينماي داستاني بيخاصيت اين روزهاي سينماي ايران است. علاوه بر لحن طنز مستند، ساختار پژوهشمحور و محتواي همه فهم و ساده فيلم، حضور يك نريتور شيرين و طناز همچون داريوش كاردان به همراهي مخاطب و غناي مستند كمك زيادي كرده است، چراكه نه تنها تماشاي دوباره و چندباره مستند بدون صدا و لحن داريوش كاردان براي تماشاگر ممكن نيست، بلكه كاردان سعي كرده علاوه بر لحن طنز با اتكا به يك متن سرپا و باكيفيت، حق مطلب را در خصوص توسعه ايران معاصر ادا كند. متني كه بخشي از بغضهاي نسلهاي گذشته را در قالب طنز بيان ميكند و كوتاه و موجز و با سينك شدن با تصاوير بكر و مرتبط، لحظات جذاب و در عين حال تاثيرگذاري از مسير تغيير و گذر صنعت خودرو در ايران را به تصوير در ميآورد. مسيري پر فراز و نشيب كه از دوره محمدرضاشاه پهلوي آغاز و دورههاي مختلف رياستجمهوري در دهه 60 و 70 را مرور و تاكيد نسبتا محسوسي به دوران صدارت محمود احمدينژاد و حسن روحاني به عنوان دو رييسجمهور جنجالي دارد. ارجاعات سينمايي مستند «بنز ايراني» به سينماي داستاني از فيلمفارسيها تا سينماي به خصوص دهه 60 تا 80 و كاربرد خودروي بنز در ايران از ديگر ويژگيهاي كنجكاوبرانگيز اين مستند براي سينهفيلها و خورههاي فيلمبيني در ايران محسوب ميشود.